فرهنگ اقتصاد _ از میان خاک و موج سرگذشت مردانی است که آب و باتلاق را به سنگر و قرارگاه بدل کردند، و نامِ ایمان را بر پهنهی مینها نوشتند. در آن سالها که خاکِ جنوب مثل دفترِ بازِ تاریخ جلوی چشمها گشوده بود، ایران دست به مجموعهای از عملیاتها زد تا ضربهای به خط مقدم دشمن وارد کند؛ یکی از آنها «عملیات خیبر» بود: تلاش برای شکستن دفاعِ عراق در مناطق باتلاقی هور و رسیدن به نقاطی که میتوانست توازن منطقهای را به هم بزند. مردانی که با قایق و قایقچه و با چکمههایی پر از گل، از هور گذشتند تا راه را باز کنند؛ نه با تسلیحات سنگین، بیشتر با عزم و خلاقیت و شجاعت.
هوای هور، بوی نی میداد و باروت.
زمستان ۱۳۶۲ بود، شبهایی که مهتاب روی آبهای راکد هورالعظیم میافتاد و ما با قایقهای کوچک از میان نیزارها عبور میکردیم. عملیات خیبر در راه بود. دشمن آنسوی هور، تانک داشت، توپخانهٔ سنگین، جنگنده و بالگردهای تهاجمی. ما اما بیشتر با تفنگ انفرادی، آرپیجی، چند خمپارهٔ سبک و دلی پر از ایمان آمده بودیم. زمین آنقدر گلآلود بود که گامها در گل میماند، اما دلها سبک بود. از دل باتلاق به جزایر مجنون زدیم تا جادهٔ بصره و بغداد را ببندیم؛ تا دشمن بفهمد که ایمانِ بیسلاح، گاهی از زره هم محکمتر است. آتش از آسمان میبارید، اما لبها ذکر میگفتند. آن شبها، صداهای بیسیمها با آیههای قرآن درهم میآمیخت. کسی از ترس نمیگفت، فقط نام خدا بود که در میان صدای خمپارهها تکرار میشد.خیبر برای ما مدرسهٔ ایمان بود. یاد گرفتیم که در برابر توپ و تانک، تنها تکیهگاهمان یقین است؛ که «دشمن با تجهیزات میجنگد، ما با دل.»
آری زمستان شصتو دو بود، و ما در دل باتلاقها قدم میزدیم تا از دل آب به خاک برسیم. عملیات خیبر، اسمش ساده بود؛ اما معنایش برای ما، راهی از زمین تا آسمان بود.
در تاریکی شب، قایقهای سبک روی آبهای هور سر میخوردند. صدای زمزمهی بچهها در هم میپیچید با شرشر آب و صدای موتور قایقهای کوچک. ما میدانستیم که روبهرویمان دشمنی ایستاده که تانک دارد، توپ دارد، هواپیما دارد… ولی ما دل داشتیم. دل و ایمان و اشک مادرانی که چشمبهراه بودند. قرار بود از دل نیزارها بزنیم به سمت جزایر مجنون؛ همانجا که عراق، دندان روی طلاهای سیاهش گذاشته بود. میخواستیم راه بین بصره و بغداد را ببندیم، تا بفهمد مردانی بیسلاح، با پای برهنه و دلِ آتشگرفته، میتوانند ستون آهنینش را بلرزانند. وقتی قایقمان به ساحل جزیره رسید، گلولههای منور آسمان را سفید کرد. زمین زیر پایمان مثل اسفنج میلرزید. خاک نبود، گل بود، آب بود، و ما بودیم.
رزمندگان به شوخی میگفتند: «اگر زمین نبود، خدا خودش زمین ساخت!»
و آن زمین، همان شانههای خستهی ما بود که در گل فرو میرفت تا راه باز شود. در خیبر، ما فهمیدیم که تجهیزات مهم است، اما ایمان، مهمتر است. دیدیم که چگونه برادرانی با دوشپرتابها، تانکهای دشمن را در نیزار زمینگیر میکردند، و چگونه دشمنِ مجهز، از دست آدمهای بینام و نشان میترسید. اما خیبر سخت بود. ماندن در مجنون سختتر. دشمن آتش از آسمان میبارید و ما با دل میجنگیدیم. خیلیها همانجا ماندند؛ در میان گل و آب، و نامشان شد «شهید مجنون». هدف از عملیات خیبر عبارت بود از انهدام نیروهای سپاه سوم عراق، تامین جزایر مجنون شمالی و جنوبی، ادامه تک از جزایر و محور طلائیه به سمت نشوه و الحاق به نیروهایی که از محور زید به دشمن حمله می کردند. در نظر بود که خشکی شرق دجله از طریق هور تصرف شود تا دشمن نتواند از سمت شمال سپاه سوم را تقویت کند. تصرف مجنون و مناطقی پیرامون میادین نفتی آن که هم ارزش اقتصادی داشت و هم میتوانست بهعنوان سکوی آتش و تخریب خطوط عراقی عمل کند. آغاز گسترده از مرکز جبههٔ جنوبی و عملیات آبی ـ خاکی از منطقهٔ هور و باتلاقها. منظور، استفاده از مسیرهای باتلاقی کمتر مورد انتظارِ عراق برای دستیابی به نقاط آسیبپذیر، بود. هداف عملیات
امکانات و واقعیت میدانی ایران در برابر عراق، ایران، نیروی انسانی زیاد (سپاه پاسداران، بسیج و ارتش)، توان رزمی پیادهنظام بالا در زمینهٔ نبرد باتلاقی و شبعملیاتی؛ کمبود در حوزهٔ نیروی زرهی، توپخانهٔ سنگین و پشتیبانی هوایی، ضعف در پشتیبانی لجستیکی و تأمین مهمات و قطعات یدکی. برای جبران از هلیکوپترها و حملات چریکی و تاکتیکهای مخصوص باتلاق بهره برد. در مقابل، عراق نیروهایی با تجهیزات سنگینتر و پشتیبانی لجستیکی قویتری در اختیار داشت؛ اما تجهیزات بهتنهایی برنده نمیشوند. ایرانیان بارها نشان دادند که عزم و خلاقیت میتواند خلاهای تکنولوژیک را بپوشاند، عبور از هورها، استفاده از قایقهای سبک، حملات شبانه، و اتکای ویژه به نیروی انسانی که حاضر بود برای میهن جان بدهد. در اینجا «انسان» سختافزارِ اصلی بود؛ قلبی که گلوله را تاب میآورد و روحی که درد را به امید تبدیل میکرد.
خاطره که باشد، باید از آن لحظههایی گفت که آتش و آب و خاک با هم آمیختند. تاکتیک ما سادهتر بود اما حسابشده، شبعملیاتی، نفوذ از نقاطی که دشمن انتظار نداشت، استفاده از نیزار و باتلاق بهعنوان پوشش، و اتکا به حملات چریکی و غافلگیرانه. میدانستیم زرهِ دشمن در باتلاقها کاراییاش را از دست میدهد؛ میدانستیم که اگر در تاریکی بزنیم و جلو برویم، شاید خدا هم یاری کند. این نبود که ما تجهیزات را نادیده بگیریم؛ بلکه آنها را با هوش انسانی، خودباوری و فداکاری جبران میکردیم. تجهیزات مهماند و نبودشان ضعف است، اما آن ایمانِ جمعی که در شبهای باتلاق روشنایی میآفرید، نشان داد که حتی اندکِ سلاح انفرادی وقتی با اراده و ایمان همراه باشد، میتواند ستونهای آهنینِ ظاهراً شکستناپذیر دشمن را بلرزاند. و همین است درسِ ما: تجهیزات قدرت میآفرینند، اما ایمان است که انسان را برپا نگاه میدارد، وقتی گل و آتش و موج همه با هم میآیند. رزمندگانی که در باتلاق قدم میگذاشتند، در تاریکی خود را به هم میرساندند، و با چشمانی خسته اما پرامید، میدانستند بهایِ هر مترِ خاک چقدر است. آنها نه فقط بر فراز خاک ایستادند، که بر فراز تاریخِ یک ملت نیز ایستادند؛ تاریخی که همیشه بین هجوم و پایداری نوسان داشته است. خیبر، نشان داد ایران میتواند از محیطهای دشوار برای ایجاد فشار استفاده کند، اما بدون توان زرهی/هوایی کافی، پیشرویهای عمقی ریسکزا و کوتاهمدت خواهند بود.
اما با بیان این خاطرات نمیتوان از هزینهها نگفت: جانهای از دسترفته، خانوادههایی که خانهٔ زندگیشان با نامههای سوگ فرو ریخت، و شهری که برای سالها زیر آوارهای جنگ نفس کشید. فاو و خیبر، نامهاییاند که هم پیروزیاند و هم یادآور تلخیِ جنگ. نتایج عملیاتی، تسلط جزئی ایران بر جزایر مجنون و کسب پیشرویهای محلی مهم؛ اما عدم توانایی در تثبیت و ادامه پیشرویِ گسترده تا قطع کامل جادهٔ بصره-بغداد بهدلیل ضعف در زره و هوایی و سنگینی تلفات. عراق در نهایت توانست با استفاده از نیروی زرهی و آتش سنگین، بسیاری محورها را متوقف کند. و امروز، پس از سالها از آن روزهای آتش و ایمان، از خیبرها و فاوها و شلمچهها، دیگر کمتر کسی از رزمندگان یاد میکند؛ آنان که با دستانی تهی و دلهایی سرشار از یقین، حماسهای آفریدند که نام ایران را جاودانه ساخت.
شگفتا که گاه، همین دلاوران دیروز، در چشم برخی از نشستگان بر سفره انقلاب، خار مینمایند؛ گویی ایثار و صداقت، در بازار سیاست بیخریدار شده است. اما حقیقت آن است که آنان برای خدا برخاستند، نه برای ستایش خلق؛ برای دفاع از خاک و شرف، نه برای کسب نام و مقام. زمان شاید غبار فراموشی بر چهره نامها بنشاند، اما روح آن مجاهدان در رگهای این سرزمین جاری است، و یادشان، در قلب هر انسان آزاده، زنده و جاودان خواهد ماند.
به اشتراک بگذارید:
لینک خبر:
اسدالله غلام پور